*زمان*

محمود عباسی

*زمان*

محمود عباسی

شهیدانه زیستن

«شهیدانه زیستن»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛آیا جنگ می شود؟ آیا باید جنگ بشود؟ این پدیده، انتخاب است یا ضرورت؟ ستودنی است یا ناخوشایند؟ ما به استقبال جنگ می رویم یا باید از آن بگریزیم؟ نگاه ما به این مقوله چیست و جنگ را چگونه محاسبه می کنیم؟ نسبت ما با این پدیده کدام است؟ آیا جنگ دارای قاعده و قانون و فلسفه است، به این معنا که بودن یا نبودن آن اقتضائات و الزاماتی را با خود می آورد؟ عنوان «جنگ» با همه اهمیت و ابهت می تواند بحث را به ابتذال بکشاند اگر که با تراز «جهاد» سنجیده نشود. در واقع صرف جنگ تداعی اکراه و کراهت و اضطرار می کند حال آن که مسئولیت جهاد، ملازم استقبال و پیشدستی است. البته نه هر جنگی، جهاد محسوب می شود و نه جهاد منحصر در جنگ است، هرچند که جنگ و دفاع منطبق بر ارزش ها و فضیلت ها، قله جهاد و مجاهدت است. آنجا جولانگاه شخصیت ها و جان های صاحب شرافت است تا پر بگشایند و اوج گیرند.

موضوع این نوشته، تهدیدهای نظامی خبیث ترین دشمنان ملت ایران نیست. محاسبات و معادلات و احتمالات جنگ در کنار مقوله به هم ریختن به نفع جبهه خودی و تضعیف جبهه متخاصم، موضوع مهمی است که به تناوب از سوی کارشناسان مورد بحث قرار می گیرد. بی تردید هرگز نباید از آمادگی دفاع و حمله غافل شد و لحظه ای را بدون رصد دشمن سپری کرد. این هم واقعیتی است که خط قرمز جمهوری اسلامی، عزت و اقتدار و پیشرفت اوست و نه امکان وقوع جنگ. یعنی این گونه نیست که مقاومت و ایستادگی ما مشروط به فقدان یا قلّت احتمال جنگ باشد و هرگاه این احتمال فزونی گرفت یا قطعیت یافت، پای از عزت و استقلال و منافع و مصالح خود عقب بکشیم.

حقیقت انکارناپذیر این است که اگر دشمنان روزی بخواهند پا از مرز بلوف جلوتر بگذارند -که به دلایل گوناگون قادر به آن نیستند - و تهدید خود را عملی کنند، ما در دفاع از خود به هر روش و در هر نقطه و به هر اندازه که لازم باشد، کم نمی گذاریم و در این میان یکی مثل رژیم صهیونیستی را صرفا سگ زنجیری آمریکا می دانیم و طبعا آنجا که پای تلافی به میان آید، صاحب سگ از عقوبت معاف نخواهد ماند. در واقع در جهان امروز و برخلاف 30 سال پیش، درگیری نظامی با ایران یک دومینوی متوالی و به مثابه ماشه خودکاری است که چکاندن آن، یک تله انفجاری بزرگ و رشته وار را فعال خواهد کرد. در چنان روزی بازار نفت همان قدر دچار تنگی نفس می شود که ساکنان صهیونیست تل آویو و حیفا مرگ را به چشم مشاهده می کنند. آن روز جنگ صرفا در مرز و خاک ما جاری نمی شود.

 شنیدند و تصدیق کردند صهیونیست ها که مثلا حزب الله، قرار نیست بی تفاوت باشد یا در مرز متوقف بماند بلکه این بار ارتش مصمم و مشتاق حزب الله، مرزهای جعلی رژیم صهیونیستی را زیر پا می گذارد. با این وجود چندان که گفته آمد موضوع نوشتار حاضر بررسی احتمالات جنگ و زمان و زمین آن نیست. هر چه ما قدرتمندتر می شویم و دشمن به ضعف و اضطراب بیشتر می گراید، این احتمالات هم به نوسان درمی آید. دغدغه یادداشت حاضر، استقبال از مقوله جهاد به عنوان پایه و مایه و جوهره زیست پیروزمند است.

ما برای خوب زیستن، محتاج جهادیم همچنان ماهی به آب و آدمی به اکسیژن. پرسش مهم این است که آیا اصلا می شود بدون جهاد، با عزت و آبرو و تشخص و کرامت زیست؟ و آیا بدون این ضرورت می توان بن بست ها را گشود و راه به سوی پیشرفت و امنیت و صلاح و سداد جست؟ از این منظر می توان به قاعده و قانون و فلسفه جهاد آن گونه که سزاوار است پرداخت. در واقع جهاد و جنگ مبتنی بر آن، دارای یک کار ویژه، خاصیت و منطق درونی است؛ همان طور که سقوط شی در متن قانون جاذبه زمین، حرارت و روشنایی و سوزانندگی در جوهره آتش، و رفع تشنگی در ذات آب تعبیه - نوشته و واجب- شده است.

این منطق، منطق الهی است که منحصرا مجاهدان می توانند راه بجویند و به جانب مقاصد الهی راه بسپارند. «الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا». تردید و تخلفی در میان نیست.همانا آنها که در راه خدا جهاد کنند و فقط آنان، راه پیش رفتن و رسیدن را می یابند و مورد دستگیری واقع می شوند. امیر مؤمنان علی علیه السلام از یک سو در خطبه 27 نهج البلاغه، جهاد را دروازه بهشت توصیف کرد و فرمود «همانا جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای اولیای برگزیده خویش می گشاید و آن جامه پرهیزگاری و جوشن محکم خدایی و سپر استوار اوست» و از طرف دیگر بلافاصله، چشم انداز نقطه مقابل جهاد- روگردانی از مجاهدت- را ترسیم کرد.

فرمایش حضرت در واقع بیان قاعده و قانون جاری در جوهره رویکرد گریز از جهاد است. «فمن ترک رغبه عنه البسه الله ثوب الذّلّ و شمله البلاء... پس هرکس از سر روگردانی جهاد را واگذارد، خداوند لباس ذلت بر تن او بپوشاند و محنت و بلا او را دربر گیرد و با حقارت در خواری غوطه ور شود و پرده های بی خردی بر قلب وی زده شود و حق از او به خاطر ضایع کردن جهاد بازستانده شود و محکوم به ذلت گردد و از انصاف محروم ماند.»

به اعتبار همین قاعده و قانون بود که بنی اسرائیل از آقایی و پادشاهی جهان به حضیض ذلت افتادند. روایت الهی از ماجرای این سقوط و سرانجام آن عبرت آموز است. «و آن هنگام که موسی به قوم خود[پس از نجات از دست فرعون] گفت ای قوم! نعمت های الهی را نسبت به خویش یاد کنید زمانی که در میان شما پیامبرانی قرار داد و شما را به حاکمیت و مالکیت رساند و آنچه را که به هیچ کس از جهانیان نداده بود، به شما عطا کرد. ای قوم! به زمین مقدسی که خداوند بر شما واجب کرده وارد شوید و به عقب برنگردید که زیانکار می شوید. گفتند ای موسی همانا در آن سرزمین قومی ستمگر [عمالقه] هستند و ما هرگز وارد نمی شویم تا اینکه آنها خارج شوند، پس اگر بیرون شدند ما داخل می شویم.

دو مرد از میان کسانی که اهل خشیت بودند و خداوند به آنان نعمت داده بود، گفتند از دروازه بر دشمن وارد شوید که اگر چنین کردید همانا شما چیره خواهید شد و باید که بر خداوند توکل کنید اگر مؤمن هستید. گفتند ای موسی ما هرگز وارد آن سرزمین نمی شویم مادام که آنها هستند پس برو تو و خدایت با آنان بجنگید، ما همین جا می نشینیم! (موسی) گفت پروردگارا همانا من جز اختیار خود و برادرم را ندارم، پس میان ما و قوم فاسق جدایی بینداز.

(خداوند) فرمود پس همانا سرزمین مقدس 04 سال برای آنها حرام است، روی زمین سرگردان خواهند بود. بنابراین برای این جماعت فاسق متاسف و محزون مباش» (آیات 02 تا 62 سوره بقره). فرجام شانه خالی کردن از مسئولیت مجاهدت و خطرپذیری، محرومیت و سرگردانی و گسیختن رشته نعمت هاست یا به تعبیری خطرپذیری معطوف به مجاهدت، علت محدثه و مبقیه نعمت ایمان و امنیت و عزت است. در واقع میان «عزت و امنیت» و «مجاهدت»، سببیت و رابطه علّی و معلولی قرار دارد همان گونه که با گریز از جهاد، شرایط «کافی» برای سلب آن نعمت مهیا می گردد. کدام ملت را می توان سراغ گرفت که به آداب این ضرورت پایبند نبوده باشد و عزیز مانده باشد؟

اینها قاعده و فرمول جاری در حیات بشری است، بپسندیم یا ناخوش داریم. این تقدیر مختار و اختیار ناگزیر آدمی است. آدمی می تواند تن به جهاد و مجاهدت ندهد اما در آن صورت نمی تواند از عواقب خردکننده آن بگریزد. مقدّر است که انسان فقط با جهاد بتواند به قله های شرافت و کرامت و فضیلت برسد. اختیار جهاد برای انسان مؤمن، فضیلت مقدر و واجب است. «کتب علیکم القتال و هوکره لکم و عسی آن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی آن تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و انتم لاتعلمون. جنگ بر شما مقدر شد حال آن که برای شما ناخوشایند است. و بسا چیزی که ناخوش دارید حال آن که خیر شماست. و بسا که چیزی را دوست می دارید و شرّ شما در آن است. و خداوند می داند و شما نمی دانید» (آیه 621 سوره بقره). پایمردی و مداومت و احساس حضور همیشگی در چنین جهادی است که شرط لازم برای کفایت عزت و پیروزی است.

به تعبیر مولای متقیان «... فلما رای الله صدقنا انزل بعدوّنا الکبت و انزل علینا النصر حتی استقرّ الاسلام ملقیا جرانه. پس هنگامی که خداوند جدیت ما را در جهاد با دشمن و صداقت ما در این راه را دید خواری و نکبت را برای دشمن ما فرو فرستاد و پیروزی را بر ما نازل کرد تا اسلام مستقر شد» (خطبه 55 نهج البلاغه). رفیقان نیمه راه، جان پهلوان خندق و خیبر را به هنگام زعامت آن حضرت گداختند آنجا که به جای استقبال از جهاد گفتند «یا علی اگر شما راه بیفتید ما هم حرکت می کنیم»! امام در خطبه 811 درباره همین جماعت زبان باز و حیله گر فرمود «انه لا غناء فی کثره عددکم مع قله اجتماع قلوبکم. هیچ توان و سودی در کثرت عدد شما در حالی که ملازم نقصان وحدت همدلی هستید، وجود ندارد».

سزاوار علی علیه السلام نبود اما حضرت حق داشت به عنوان مقتدایی که حق جهاد را می شناخت، بارها و بارها از برادران پیش تاخته و پاکباخته یاد کند و در فراق و فقدان آنان سیر بگرید. «ثم ضرب بیده علی لحیته الشریفه الکریمه فأطال البکاء». حق داشت با حسرت، آدرس آنان را در گذشته نه چندان دور بجوید و بگوید «این القوم الذین... هیجوا الی الجهاد فولهوا وله اللقاح الی اولادها و سلبوا السّیوف اعمادها... کجایند مردمانی که به جهاد تشویق شدند پس مانند اشتیاق ماده شتر به فرزندان خود مشتاق جهاد شدند و شمشیرها از نیام کشیدند» (خطبه 121نهج البلاغه). و کدام دریای غم در وسعت دل امام به تلاطم درآمد که فرمود «این اخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق. أین عمّار و این ابن التّیهان و این ذوالشّهادتین و این نظرائهم من اخوانهم الذین تعاقدوا علی المنّیه و ابر د برئوسهم الی الفجره » (خطبه 181 نهج البلاغه) ...41 قرن بعد، مردمانی را که مولا بشارتشان را داده و انتظارشان را می کشید پا به عرصه نهادند؛ 003 هزار شهید شاهد! «و با ما در این جنگ (جمل) بودند مردمانی که در صلب پدران و رحم مادران قرار دارند، روزگار آنها را به عرصه می آورد و ایمان به واسطه آنان استوار می شود» (خطبه 21نهج البلاغه)

دفاع مقدس تمام نشده است. جنگ و جهاد 8 ساله برای ما خاطره و نوستالژی نیست؛ اتمسفری انباشته از هوای پاک نفس کشیدن و نو به نو زنده شدن است که در آن زیست می کنیم. تقدیر ما شهیدانه زیستن است. حکایت ما و جنگ و دفاع مقدس، حکایت ماهی با آب، با دریاست. جهاد، اصل ما و اصالت ماست.

راه بر ما پدیدار شد آن هنگام که جرعه کلام حضرت روح الله(ره) در جان ما ریخت. «ما می گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.» جهاد جوهره جوشان انقلاب ماست، آن گونه که امام خامنه ای- ایده الله تعالی 91تیرماه 8613فرمود «تا مادامی که نظام جمهوری اسلامی با انقلاب همراه است، نباید لحظه ای تصور شود که تهدیدی متوجه او نیست... خدا نکند که جمهوری اسلامی از انقلاب جدا شود و با او نباشد.

اگر فرض ما این است که جمهوری اسلامی را توأم و آمیخته با انقلاب اسلامی فهمیدیم و قبول کردیم، پس بایستی فرض ما بر این باشد که دشمنی و تهدید برای انقلاب - که مثل روحی در کالبد این جمهوری وجود خواهد داشت- همواره متصور خواهد بود و نیرویی که از انقلاب باید دفاع کند، همیشه لازم است. البته آن نیرو همه ملتند اما همه ملت که مسلح نیستند... بنابراین باید با چنین تصور و احساس لزوم حضور و دفاع دایمی و احساس همیشگی در سنگر بودن، مسائل نیروهای مسلح و سپاه و کشور را مورد بررسی قرار دهیم. هر پایه دیگری برای تحلیل، غلط و غیرواقع بینانه است. ما باید فرض کنیم که همواره دشمن داریم و انقلاب تهدید می شود.

نمی خواهم بگویم حتما جنگی علیه ما به راه خواهد افتاد؛ شکل خاصی از تهدید مد نظرم نیست اما آنچه می توانم در قلبم به آن معتقد باشم این است که تهدید علیه نظام جمهوری اسلامی که انقلاب را با خود دارد و از او جدا نشده، همیشگی است. فقط یک شق دیگر وجود دارد که ما آن شقه را رد کردیم و آن، این است که جمهوری اسلامی برقرار باشد اما دیگر انقلاب نباشد. در آن صورت فرض می شود که ما دشمنی هم نداشته باشیم.»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد