*زمان*

محمود عباسی

*زمان*

محمود عباسی

دعوا بر سر قلب‌ها و ذهن‌هاست

چندی پیش همایش هم‌اندیشی فعالان بین المللی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد که در این مراسم سخنرانان با موضوع بیداری اسلامی سخنرانی کردند.

یکی از سخنرانان این همایش حسن عباسی رئیس مرکز مطالعات استراتژیک امنیت بدون مرز  که با موضوع مدیریت استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در بیداری اسلامی سخنرانی کرد که به علت اهمیت موضوعات بخشی از سخنرانی را میخوانیم: 

امروز در قضایای بیداری اسلامی «علم مبارزه اسلامی» را که چگونه باید انقلاب کرد و مهم‌تر از آن این‌که چگونه باید آن انقلاب را حفظ کرد، نداریم. یعنی حتی یک جلد کتاب در باره «علم مبارزه» در این 12 کشور پیدا نمی‌کنید.

در 34 سال گذشته پس از انقلاب اسلامی، حجم توطئه‌هایی که علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی شد و هنوز هم در دستور کار است و زدودن هر یک از اینها به اندازه وقوع انقلاب اسلامی اهمیت داشته و دارد یک نمونه آن همین کاری بود که دانشجویان انجام می‌دادند و لانه جاسوسی را تسخیر کردند که امام از آن به عنوان انقلاب دوم یاد کردند. 
 
اولین سرنخ‌های فشار علیه نظام در پرونده هسته‌ای را سازمان منافقین ایجاد کرد و با اطلاعات غلطی که داد، سعی کرد زمینه را به شکلی فراهم کند که فشارها علیه نظام عملی شوند و الان 9 سال است که از سال 81، 82 فشارهای سنگینی روی کشور ماست، از جمله سه قطعنامه در تحریم‌های گسترده اقتصادی، محاصره گسترده نظامی و فشارهایی که در پرونده انرژی هسته‌ای که معلول عملی است که این جریان انحرافی خطرناک ایجاد کرد و بعد از نابودی ساواک به دست استخبارات عراق افتاد و در دوره اخیر سیا و ام.آی.سیکس آن را رسماً مدیریت می‌کنند. 
 
خوشنام‌ترین سازمان چریکی جهان در بین 400 گروه چریکی امروز دنیا، حزب‌الله لبنان است که تلویزیون علنی «المنار» را دارد و وسط خیابان‌های بیروت علناً رژه می‌رود و یونیفورم رسمی می‌پوشد و اسلحه مشخص دارد. 
 
کلمه عامیون بعداً تبدیل به توده شد و حزب توده و سپس چریک‌های فدایی خلق و جریانات و نحله‌های دیگر پیدا شدند. این جریان در ایران جریان پرقدرتی بود و هنوز هم در بخش‌های مختلف فرهنگی کشور، به‌خصوص حوزه نشر و سینما حضور پرقدرتی دارد و بسیاری از آنها در دانشگاه‌های کشور تدریس می‌کنند و کتاب‌هایی که در سال‌های اول انقلاب در باره چه‌گوارا و حرکت چپ نوشته می‌شد، توسط همین‌ها بود، ولی بعداً وقتی دیدند اوضاع به شکل دیگری درآمد و دفاع مقدس شروع و فضا معنوی شد، بی‌سروصدا به داخل دانشگاه‌ها خزیدند و درجه دکترایشان را گرفتند و در ظرف 10، 15 سال گذشته، حرف‌هایشان را به شکل بسیار موذیانه‌ و ظریف و در قالب حرف‌های امثال نیچه، به‌خصوص در رشته‌های هنری و در قالب فلسفه هنر، نهادینه کردند. جریان چپ در ایران هم به عنوان علم مبارزه شناخته می‌شد و حزب توده و امثال اینها از همین زاویه وارد میدان می‌شدند.
 
زمانی که حزب‌الله لبنان درگیر بود، توقع نداشتیم که القاعده به آنها کمک کند، ولی زمانی که مردم غزه که از نظر مشرب مذهبی به مدعیان القاعده و طالبان نزدیک هستند، درگیر جنگ بودند، انتظار می‌رفت آنها به مردم مظلوم غزه کمک کنند، ولی دقیقاً در روز هفتم آن نبرد 22 روزه، در راه‌پیمایی مردم عراق از بغداد به کربلا و تجف چند مورد عملیات انفجاری توسط همین سلفی‌ها و القاعده و طالبان علیه شیعیان انجام شد و عده‌ای از اینها به خودشان بمب می‌بستند و داخل جمعیت می‌رفتند و با عملیات انتحاری عده‌ای را می‌کشتند تا به کربلا و نجف نرسند. این عملیات دفعتاً که اتفاق نیفتاده و کسانی اینها را برنامه‌ریزی کرده‌اند. در آن شلوغی که همه رسانه‌ها خبر از جنگ رژیم صهیونیستی و مردم غزه می‌دهند، این فرد نشسته و فکر کرده که به آدم‌هایش بگوید کجا عملیات کنند. خطری که در پیاده رفتن چهار تا پیرمرد و پیرزن در کنار جاده حلّه به سمت کربلا و نجف برای خود تصور می‌کردند، از خطر رژیم صهیونیستی بالاتر بوده است.
 
آنها می‌گفتند: «امپریالیسم جهانی»، امام به‌جای آن یک کلمه قرآنی گذاشت و گفت: «استکبار جهانی» در برابر استضعاف جهانی. امام حتی در جریان درون جهان اسلام هم واژگان عمیق‌تری را به کار برد. جریان موسوم به اخوان‌المسلمین که الان بعد از 100 سال مبارزه برای اولین بار در مصر حکومت به دستش افتاده است، جهان را به دو بخش دارالسلام و دارالحرب یا دارالسلام و دارالکفر تقسیم می‌کند. امام این تقسیم‌بندی را به هم زد و فرمود: «جهان به دو دسته تقسیم می‌شود. مستضعفین و مستکبرین». 
 
پس انقلاب اسلامی به عنوان یک علم مبارزه نکته‌ای نبود که امام ناگهان سرش را بلند کند و ببیند حاکم مستبدی به نام شاه هست و حالا برای مبارزه با این شاه نگاه کند و ببیند در دنیا چه مدل‌هایی وجود دارند و بگوید خب! حالا از علم مارکسیسم استفاده می‌کنیم و فعلاً شاه را کنار می‌گذاریم. این پیرمرد، 60 سال خودسازی می‌کند. خوب عنایت داشته باشید. کاسترو حقوقدان بود، چه‌گوارا پزشک بود، مائو را ببینید، علم مبارزه هر یک را ببینید. دغدغه امام به مدت 60 سال کتاب «سرّ الصلوة»، کتاب «جنود عقل و جهل»، «چهل حدیث» و... است. ایشان تازه در 39 سالگی به دنبال آن است که ببیند راز صلوة چیست. 60 سال خودسازی می‌کند. 60 سال می‌دانید یعنی چه؟ عمر پیامبر جلیل‌القدر اسلام زیر 60 سال بود، همین‌طور حضرت امیر‌علیه‌السلام، امام حسین‌علیه‌السلام. امام راحل فقط 60 سال خودسازی می‌کند تا عالم را محضر خدا بداند. در 62، 63 سالگی در خرداد 42 فریاد می‌زند، در 80 سالگی بعد از 15 سال تبعید، انقلاب می‌کند. تا 90 سالگی در بدترین شرایط، محکم می‌ایستد و انقلاب را مدیریت و در 8 سال جنگ، فرماندهی می‌کند و فرمانده کل قواست.
 
یکی از دلایل بالا بودن ریزش‌ها و رویش‌ها در طول 34 سال بعد از انقلاب این بوده است که افرادی که ریختند، آن دوره خودسازی را نگذرانده بودند. کسانی که در اطراف پیامبر(ص) و ائمه‌علیه‌السلام بودند و ریختند، کسانی بودند که خودسازی لازم را نداشتند. علم مجاهدت و علم مبارزه در اسلام به خودسازی درونی نیازمند است. اول جهاد اکبر و مبارزه با نفس می‌خواهد و بعد مبارزه بیرونی و جهاد اصغر شروع می‌شود. امام این مسیر را دنبال کرد.
 
علم مبارزه‌ای که امام پایه‌گذاری کرد، ادامه سنت 59 نفر زعیمی که در غیبت کبرای حضرت، وظیفه‌شان این بود که با نیابت از آن حضرت کار را عملیاتی کنند تا آنچه که آرزوی انبیا و آرزوی ائمه بود برای این‌که بتوانند حرف حق را از موضع بالا، در قالب نصیحت و دعوت به نحو احسن و موعظه حسنه و حکمت اعلام کنند، این را در اجلاس اخیر غیرمتعهدها دیدید. مسئولین بیش از دوسوم جهان آمدند و آنجا نشستند. کدام پیامبری چنین فرصتی داشت؟ برای کدام امام معصومی چنین شرایطی فراهم شد؟ ولی علم مبارزه خالص و علم مبارزه‌ای که از سر سجاده، با سِرّ صلوة، راز نماز شروع می‌شود، امر جداگانه‌ای است.
 
موج سوم که به اینجا رسید، مقام معظم رهبری فرمود موج چهارم آن در اروپا شکل می‌گیرد. البته دیگر در آنجا اسلامی نیست و مبتنی بر فطرت انسان‌ها شکل گرفته است، یعنی وقتی جهان اسلام مبارزه علنی و مقاومت خود را رو کند، تضادهای غرب آرام‌آرام بهتر خود را نشان می‌دهد و ناگهان غرب از درون فوران کرد و موج پنجم به‌طور چشمگیری، یکباره به شکل جنبش وال‌استریت در ایالات متحده رو شد. وقتی از آنها پرسیدند: «شما از کجا الگو گرفته‌اید؟» پاسخ دادند: «از میدان التحریر قاهره». 
 
پس حالا مردم در اروپا و امریکا، فوران بی‌عدالتی‌ها، فوران ساختاری که اقتصاد ربوی ایجاد کرده و مصیبتی که اقتصاد کاپیتالیستی و سرمایه‌گرا برایشان به وجود آورده، متوجه مشکلاتشان شده‌اند، حالا دیگر دیوار امریکا کوتاه است، حالا دیگر وقتی می‌ریزند و کنسولگری امریکا را می‌گیرند، همه چیز را آتش می‌زنند. این کاری بود که در علم مبارزه، مردم ما در اینجا انجام دادند، این کاری بود که امام اسم آن را انقلاب دوم گذاشت.
 
پس علم مبارزه در اسلام، تبدیل به علم مجاهدت می‌شود و این مجاهدت پیش‌نیاز دارد و آموزش آن در این نوع علم مبارزه با آموزش اسلحه نیست، آموزش وبلاگ و وب‌سایت و روزنامه‌نگاری و فیلم‌سازی و کتاب نوشتن نیست. پیش‌نیاز آن خودسازی است.
 
علم مبارزه اسلامی تنها علمی است که از مبارزه با نفس و از مجاهدت با نفس شروع می‌کند. بیشترین کتابی در دفاع مقدس نوشته می‌شد، بیشترین سخنرانی‌ای که علمای دینی در پشت جبهه و در جبهه می‌کردند و بیشترین توصیه‌هایی که آن روز به کسانی می‌شد که در دفاع مقدس حضور داشتند، توصیه به جهاد با نفس بود. 
 
دفاع مقدس بهانه بود، خدا یکسری آدم را دوست داشت، می‌خواست میدانی را درست کند ـ‌مثل شرایط فتنه‌ـ و اینها را داخل آن میدان ببرد و ذوب کند و عیار طلای وجودشان را بیرون بیاورد و اینها را خالص کند و برای خودش ببرد.
ما نتوانستیم علم مبارزه خالص اسلامی مبتنی بر قرآن را معرفی کنیم. الان در جامعه خود ما این‌گونه جا افتاده که هر کس ولایت‌پذیر است، یعنی طرفدار ولایت‌فقیه است و بقیه مردم که طرفدار ولایت فقیه نیستند، ولایتی ندارند. این یک ضعیف در معرفی علم مبارزه است.
 
ما مسئولیم. حالا یک کتاب نداریم که علم مبارزه در اسلام را تئوریزه شده به جامعه‌مان ارائه کنیم. هنوز در کف جامعه‌مان بعضی‌ها می‌گویند فلانی ولایت‌مدار هست، فلانی ولایت‌مدار نیست. یعنی چه که ولایت‌مدار نیست؟ ما از این قرآن عظیم چه چیزی را به جامعه داده‌ایم؟ در اینجاست که مظلومیت ولایت مشخص می‌شود و همه دنبال این می‌افتند که از اصطلاح «ولایت‌فقیه» و از مبانی کلامی و فکری و فلسفی ولایت‌فقیه دفاع کنند. اصلاً اصطلاح ولایت‌فقیه را فعلاً کنار بگذاریم و بچسبیم به این مفهوم که انسان بما هو انسان اساساً ولایت‌پذیر است.
 
مدل دوم برای آزاد شدن از سلطه استعمارگران این است که انسان ابتدا از سلطه نفس خود آزاد شود که مدل مبارزه اسلام و اباعبدالله‌علیه‌السلام و مدل مبارزه حضرت روح‌الله است. این علم مبارزه‌ای است که از درون ما شروع می‌شود. نوعی مجاهدت خالص و عمیق که به مقاومت می‌رسد و حتی وقتی به اقتصاد می‌رسد، می‌شود اقتصاد مقاومتی. در لبنان و فلسطین و در مبارزه نظامی می‌شود مقاومت اسلامی. در فرهنگ می‌شود جنبش مقاومت فرهنگی. 
 
اسلام علم مبارزه‌ای نبود که صرفاً برای نان و کار و مسکن آمده باشد. اینها مسائل دنیوی است که اسلام در جای خودش آنها را قبول دارد، ولی علم مبارزه اسلام، علم مبارزه خود انسان بود تا انسان خودش آزاد شود.
 
پس از گذشت یک دهه، امریکایی‌ها در پنتاگون مطالعات عمیقی را انجام دادند و بعد همایش گذاشتند که مقالات آن همایش با آرم پنتاگون منتشر شد و نوشتند: «The Battle for Hearts and Minds، نبردی برای تسخیر قلب‌ها و ذهن‌ها». عنایت داشته باشید. این بار دیگر قضیه نان و مسکن و کار نبود، یعنی شیوه عملی به این شکل که دولتی را سرنگون کنیم و دولتی را جایش بگذاریم که کار و نان و مسکن مردم را تأمین کند، نبود. اصلاً دعوا بر سر کار و نان و مسکن نیست، دعوا بر سر قلب آدم‌ها و مغزشان است؛ تسخیر قلب‌ها و ذهن‌ها.
 
بروید به سال 1379، نماز جمعه تهران، مقام معظم رهبری می‌فرمایند سیاست و حکومت در عرف اسلام می‌شود ولایت. -نقل به مضمون می‌کنم- «ولایت و حکومت در اسلام، فرمانروایی صرف نیست، چون می‌دانید که حکومت در همه دنیا فرمانروایی است». می‌فرمایند: «حکومت در اسلام فرمانروایی صرف نیست، بلکه صرف نفوذ در قلب‌ها و سیادت بر مغزهاست». دقیقاً تعریفی که در اینجا از ولایت می‌شود، تعریفی است که پنتاگون در باره جنگ آینده‌اش متوجه می‌شود. می‌دانند که با جبهه‌ای روبرو شده‌اند که دعوایش گرفتن سرزمین‌ها و تنگه هرمز و خاک عراق و افغانستان و گرانادا و پاناما و این طرف و آن طرف نیست، بلکه دعوا بر سر گرفتن قلب‌ها و ذهن‌هاست. 
 
اما دوستان عزیز! نکته کلیدی این است که دعوا بر سر قلب‌ها و ذهن‌هاست. هر قلبی که حب و بغض در آن بود، ولایت الله یا ولایت طاغوت را دارد. الان روی کره زمین هفت میلیارد انسان زندگی می‌کنند. از تک‌تک ما گرفته تا بقیه این هفت میلیارد نفر، قلبی داریم که در آن حب و بغض می‌ورزیم. این حب، یا ما را به ولایت الله می‌رساند یا به ولایت طاغوت. از این دو حالت خارج نیست و مطلقاً حالت سوم هم ندارد. این حرف قرآن است. 
 

 
یک رشته از علم مدیریت دفاعی و مبارزه، مدیریت شک و یقین است. بعضی از دوستان کارشان این است که به شبهات پاسخ می‌دهند، وبلاگ می‌زنند، در سخنرانی‌هایشان به شبهات پاسخ می‌دهند. این کار مقدس و مبارکی است که مدیریت شک و یقین را از دست دشمن بیرون می‌آورد. هر قدر به شبهات بیشتری پاسخ بدهیم، در واقع باور اتقانی را تثبیت کرده‌ایم.
 
مشخص شد که هدف علم مبارزه ما چیست. سنگرهای کلیدی، این هفت میلیارد قلب و ذهن هستند که قرآن خطاب به پیامبر(ص) که برای اسلام آوردن آنان تلاش می‌کند، چندین بار تکرار می‌کند: «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ»(7): تو داری جانت را سر این می‌گذاری که اینها ایمان بیاورند. ما هم باید همین‌گونه عمل کنیم. باید جانمان را بگذاریم سر این‌که قلب و ذهن مردم خودمان و مردم دنیای اسلام و مردم جهان به تسخیر ولایت الله دربیاید، هدف اصلی و استراتژیک ما در علم مبارزه این است. 
 
پس این سه دسته علم مبارزه در حیات امروز بشر زنده‌اند. یکی روش خشونت‌آمیزی است که در افغانستان و سوریه دارید می‌بینید، یعنی مدل مارکسیستی که الان لیبرال‌ها هم دارند از آن استفاده می‌کنند. روش دوم اسلام است که جهاد است و شهادت. 
 
قرآن می‌فرماید ربا جنگ با خداست. کسی که در اقتصاد ربوی بانک‌ـ‌محور به جنگ خدا رفت، مشکل پیدا می‌کند و همین چند روز پیش بود که در اخبار آمد که بدهی ایالات متحده به 16 تریلیون دلار رسید. گزارش 2050 مرکز طرح‌ریزی Trenta ایالات متحده ـ‌‌افق‌گذاری‌های بالای 50 سال امریکاـ برای سال 2050 رسماً اعلام کرده است که 13 megatrend یا هدف کلان در آینده درازمدت برای جهان وجود دارد که یکی از آنها بدهی است. Debt یا بدهی یکی از 13 megatrend جهان است. علم مبارزه اسلامی می‌خواهد با این Megatrend مبارزه کند.
 
رئوس و خطوط علم مبارزه در اندیشه امام(ره) و اندیشه‌های مقام معظم رهبری به شکل دقیق و شفاف آمده است. باید مراقب باشیم دو علم مبارزه را وارد علم اسلامی نکنیم که کارمان می‌شود التقاط.
 
اگر اینها بیداری اسلامی را از ما گرفته‌اند، متونی که باید ما به اینها بدهیم کدامند؟ تئوری‌های بیداری اسلامی و تئوری‌های علم مبارزه را چگونه باید بدهیم؟ رئوس کلی را که امام و آقا مشخص کرده‌اند. چرا ما اینها را دقیق مکتوب نکردیم؟ چرا اینها را با اجزا و ریز جزئیاتشان ننوشتیم. مقام معظم رهبری 12 سال پیش فرمودند ولایت تسخیر قلب‌ها و ذهن‌هاست، چرا نیامدیم برای این چیزی که پنتاگون برایش کلی کتاب نوشته و در اینترنت موجود است، دقیق و با ریز جزئیات تئوریزه نکردیم و برای هر جامعه‌ای روش و الگوی متفاوت بدهیم؟ ضعف ما اینجاست.
 
ما برای حفظ انقلاب، نهادی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به وجود آوردیم. در اصل 150 و 151 قانون اساسی ما آمده است که باید برای حفظ انقلاب و دستاوردهایش یک نهاد مشخص داشته باشید. می‌بینید مشکل نظامی می‌شود، سپاه باید به صحنه بیاید و کمک ارتش و انقلاب را حفظ کند، مشکل انتظامی می‌شود، باید برود کمک نیروی انتظامی، مشکل اطلاعاتی پیش می‌آید، باید برود کمک وزارت اطلاعات، مشکل اقتصادی پیش می‌آید، باید برود سد و نیروگاه بزند، موقعی که مشکل فرهنگی پیش می‌آید، باید بیاید در صحنه و کار فرهنگی کند. پس وقتی می‌گوییم پاسداری از انقلاب، یعنی هر انقلابی که پیش بیاید تازه بعد از آن مرحله جدی‌تر شروع می‌شود.
 
ما امروز در این پیچ عظیم تاریخی مسئولیت سنگینی را بر دوش داریم، یعنی بار همه زحمت انبیا و اولیا و صالحین و شهدا روی دوش مردمی افتاده است که در جمهوری اسلامی به عنوان پیشتاز و پیشقراول یقظه اسلامی و بیداری اسلامی زندگی می‌کنند و باید بتوانند این را تئوریزه کنند و به آنها الگو بدهند.  
/رجا/
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد