نقد شدید هاشمی و دولت خاتمی بهعنوان نتیجه منطقی ایدههای هاشمی، فضا را چنان دوقطبی کرد که همه مسامحهکاران را در این میان از میدان بیرون راند، لاریجانی، ولایتی، محسن رضایی و... همه در برابر فضای دوقطبی شده از مقابله با هاشمی بازماندند و احمدینژاد از دورها با شعار مقابله با هاشمی و هرآنچه از اوست، سررسید و رأیها را جمع کرد.
در سال 88 باز هم هاشمی سکوی پرش احمدینژاد شد، این بار احمدینژاد با مهارت هر سه کاندیدای رقیب را آلت دست هاشمی دانست و باز فضا دوقطبی شد و احمدینژاد در یک فضای پُرتنش پیروز گشت.
امّا این بار هرچند به ظاهر بازیگران فرق میکنند، امّا فضا همان است. این بار مدافع آن کسی است که از سوی احمدینژاد معرفی شده و قصد دفاع از دستاوردهای او را دارد، امّا مهاجم کیست؟ و چه کسی رخت نقد دولت را پوشیده و یا به اندام او برازنده خواهد بود؟
ولایتی یا محسن رضایی؟
ولایتی بهعنوان یک دیپلمات کهنهکار هیچگاه از ادبیات تند و قاطع بهره نگرفته و احتمالاً نخواهد گرفت، محسن رضایی نیز هرچند رقیب احمدینژاد بود ولی او هم ترجیح میدهد که در سنگ اندازیهای مرسوم، شیشه آبروی خود را در خطر قرار ندهد و نهایتاً به انتقادات علمی با ادبیات فاخر که البته در نظر توده جلبنظر نخواهد کرد، اکتفا خواهد نمود.
قالیباف یا پورمحمدی؟
این دو نفر، هر دو آمادگی ورود به میدان بهعنوان منتقد جدی را دارند؛ قالیباف با انگیزهای بالا خواهد کوشید بر دستاوردهای دولت احمدینژاد نقدهای جدی وارد کند. البته مسلماً دولتیها هم بیکار ننشسته و برای او پروندههایی را روخواهند نمود. خبرهایی که از احتمال جایگزینی قالیباف با فتاح در شهرداری تهران در محافل پیچیده میتواند هواداران دولت را برای حمله به قالیباف از طریق نقد عملکرد دوران شهرداری البته با اسنادی که بهدست خواهند آورد؛ تشجیع کند. طبیعی است قالیباف احتمالاً با علم به این خطرات از شهرداری خواهد رفت تا پیروزیش تابعی از تصادف دو قطار مترو یا ریزش زمینی در تهران و... نباشد ولی باید سپری بزرگ برای حملات طیف احمدینژاد همراه داشته باشد.
از سوی دیگر مصطفی پورمحمدی که ظاهراً عزمش برای حضور جزم شده است. در نبردهای تبلیغی و افشاگریها سابقهای طولانی دارد. موقعیت برتر او در سازمان بازرسی که او را به تمامی نقاطضعف دولت احمدینژاد آگاه میگرداند؛ از او مهاجمی خطرناک برای طیف احمدینژادی ساخت. از همینرو بود که در چند روزه اخیر ضربه سنگینی از سوی دولتیها بهسوی او حواله شد؛ امّا او این ضربه را ردکرد و بر انگیزهاش برای نقد دولتیها افزود، پورمحمدی در دولت نهم از ستونهای مؤثر بهشمار میرفت و روش او در افشاگریها تنه به روش احمدینژاد میزند. پس بی دلیل نیست که احمدینژادیها، پورمحمدی را خطرناک تلقی میکنند.
حداد عادل و ناطقنوری
هرچند حامیان حدادعادل یعنی طیف ایثارگران و رهپویان و چهرههایی چون توکلی، نادران، زاکانی و فدایی از انگیزه بسیار بالا برای انتقاد تند از دولت احمدینژاد برخوردارند ولی شخصیت نرم حداد عادل و آرامبودن او مانع آن میشود که حداد عادل بتواند در قطب مقابل احمدینژادیها قرار گیرد.
ولی در مقابل، ناطقنوری، صاحب انگیزهای فراوان برای قرارگرفتن در قطب مقابل دولت است. ناطقنوری که به هر بهانهای در رقابتهایی پیشین ضربهای از احمدینژاد و طیف او دریافت کرده است، آمادگی رقابت منتقدانه جدی به احمدینژاد را دارد ولی هنوز معلوم نیست که کاندیداتوری او تا چه حد جدی است.
لاریجانی و متکی
لاریجانی رسماً در مجلس بهعنوان رئیس قوه و در صحنه سیاسی بهعنوان یک رقیب به انتقاد از دولت احمدینژادی پرداخته است و انگیزهای جدی در این مورد دارد ولی او نیز معلوم نیست که کرسی نقد ریاست خانه ملت را به نسیه ریاست جمهوری واگذارد.
امّا متکی که ضربهای فراموش نشدنی و عزلی پرسشبرانگیز را از سوی احمدینژاد شاهد بوده است؛ هرچند صاحب انگیزه است ولی او نیز چونان ولایتی معلوم نیست بتواند ادبیات صریحی را اتخاذ کرده و به احتمال زیاد تربیت دیپلماتیک او مانع از قرارگرفتن بهعنوان یک قطب مخالف برای دولتیها باشد.
پس بهنظر میرسد فعلاً فقط سه نفر از میان اصولگرایان یعنی ناطقنوری، پورمحمدی و قالیباف ظرفیت تبدیلشدن به قطب مخالف را دارند.
هرچند گردش سیب سیاست در فضای انتخابات ادامه دارد و باید منتظر آینده بود.