*زمان*

محمود عباسی

*زمان*

محمود عباسی

خط مغالطه درتحلیل روند انقلاب ها

«خط مغالطه درتحلیل روند انقلاب ها»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛17 ماه از آغاز سلسله انقلاب ها در حد فاصل شمال آفریقا و شبه جزیره عربستان گذشت. 17 دسامبر 2010 (27 آذر 1389) چاشنی انفجار خشم ملت تونس علیه دیکتاتوری که مستخدم رسمی سازمان سیا بود عمل کرد و به سرعت دامنه آن به میان ملت های به ستوه آمده مصر و یمن و بحرین و لیبی کشیده شد، تا امروز که یکی از عمیق ترین و مهم ترین انقلاب ها در شرق عربستان در حال تکوین است. هفده ماه پس از آن ماجرا می توان نگاه دقیق تری به صحنه داشت. این ارزیابی از آن جهت مهم است که انقلاب ها در میانه راه هستند و و هر کدام با شدت و ضعف پیش رفته اند.

به موازات این امر شبکه تبلیغاتی غرب و برخی رسانه ها و تحلیل گران همسو با آنها در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی تلاش پرحجمی را سامان داده اند تا چنین القا کنند که اولا اینها انقلاب نیست و رفورم است. ثانیا همه چیز تحت کنترل آمریکاست! ثالثا این حرکت ها به بن بست رسیده و تمام خواهد شد. رابعا به نفع ایران نیست و بنابراین نباید از این انقلاب ها حمایت کرد. این شبکه، هم به جعل خبر می پردازد و هم روی برخی اخبار فرعی زوم می کند تا گزاره های القایی خود را ثابت کند. در آخرین دور از این تحرکات ادعا شد سران اخوان المسلمین و دولت جدید مصر «ضد شیعه» هستند! همچنین به ملاقات محمد مرسی با وزیر خارجه آمریکا یا اولین سفر خارجی وی به عربستان سعودی استناد شد. یا مثلا گفته می شود چون ژنرال های دوره مبارک هنوز نقش آفرینی می کنند، پس اساسا در مصر انقلاب نشده است و... از این قبیل.

1- هر پدیده سیاسی و انسانی را به چند شیوه می توان مورد ارزیابی و قضاوت قرار داد. یک شیوه این است که آن پدیده را به شکل منتزع از متن دید اما شیوه بهتر و دقیق تر، دیدن آن در «متن» است. این ارزیابی مقایسه ای و تطبیقی، قضاوت بسیار دقیق تری را به دست ناظران می دهد. شیوه های ارزیابی دیگری هم وجود دارد مانند اینکه پدیده مورد مطالعه را با «مطلوب» و مدل ایده آل بسنجیم یا به روشی دیگر، در کنار سنجش پدیده با مدل مطلوب و ایده آل، گذشته موضوع مورد مطالعه را نیز مورد توجه قرار دهیم و ببینیم که این پدیده در کدام نقطه دور از مدل ایده آل بوده و اکنون در روند صیرورت و تغییر خود چه قدر به مطلوب نزدیکتر شده است؟ مغالطه شبکه تبلیغاتی غرب و اپوزیسیون جمهوری اسلامی و جریان شبه روشنفکری در همین نقطه انتخاب روش ارزیابی رخ می دهد. آنها که در مقیاس های متفاوت- به دلایل متعدد سیاسی و فرهنگی و فکری- از روند تحولات آسیب دیده اند، چشم بندی ترتیب می دهند تا ذهن مخاطب را از دیدن درست تحولات و روند گذار آن منحرف کنند.

عملیات فریبی که در مغالطه و شعبده بازی تحلیلی این جریان رخ می دهد چند لایه است. آنها این حقیقت را می پوشانند که انقلاب های جدید فرع بر یک اتفاق مهمتر و برآمده از متغیر «بیداری و مقاومت اسلامی» در شطرنج بزرگ تحولات خاورمیانه هستند؛ همان گونه که سرپوش می گذارند بر موضوع روی کار آمدن جریان های اسلامگرا در هر جا که پس از وقوع انقلاب، صندوق رأی و انتخاب دولتمردان و نمایندگان جدید به میان نهاده شد. آنها پس از تلاش برای کتمان «هویت بیداری اسلامی» در این انقلاب ها، گام دیگری برمی دارند و به دوگانه تصنعی «اسلام یا دموکراسی» دامن می زنند. در گام بعدی دو قطبی های «عربی- ایرانی» یا «سنی- شیعی» را چه نزد افکار عمومی ما و چه سایر ملت های منطقه برجسته می کنند. شعار نه غزه نه لبنان را برای ما تجویز می کنند و از آن طرف از اخوان المسلمین چهره ضدشیعی می سازند- همان گونه که در بحبوحه جنگ 22 روز و هجوم وحشیانه صهیونیست ها به غزه بی پناه و در محاصره، مدعی شدند حماس، دشمن امام حسین علیه السلام و جانبدار یزید است!- و در مقابل می کوشند کشورهای در حال انقلاب را از «اسلام»، «ایران» و «شیعه» بترسانند.

2- اما حقیقت ماجرا چیست؟ چه از زاویه «اسلامی» به عرصه بنگریم یا آن را «تکاپوی محض دموکراسی» بنامیم، در اصل ماجرا تفاوت چندانی نمی کند. آمریکا و متحدانش از سال 2001 شمشیر را از رو بستند و آمدند با 4 جنگ افغانستان و عراق و لبنان و غزه، نقشه خاورمیانه را تغییر دهند. از جنگ جهانی چهارم علیه 24 کشور اسلامی خبر دادند تا خاورمیانه جدید را با همکاری رژیم صهیونیستی و مصر مبارک و رژیم سعودی بسازند. اما از دل این هجوم آمیخته با خیانت، مقاومت و بیداری اسلامی در چهار گوشه خاورمیانه (از جمله شمال آفریقا و شبه جزیره عربستان) سر برآورد و هر 3 ستون پروژه خاورمیانه جدید و قرن جدید آمریکایی را به لرزه درآورد، چنان که صهیونیست ها از زلزله 9 ریشتری خبر دادند. ایران، محور مقاومت و بیداری اسلامی شد که به تدریج در لبنان و فلسطین و سوریه و سپس عراق و مصر و بحرین و یمن و عربستان- با شدت و ضعف- شکل گرفت. اما حتی اگر اتفاق 17 ماه اخیر را تکاپوی محض دموکراسی فرض کنیم، پرسش از مدعیان این است که ملت ها حق حاکمیت خود را از کدام حکومت ها مطالبه کردند؟ آیا این حکومت ها در مصر و تونس و لیبی و بحرین و یمن و عربستان، جز نظام های خودکامه و مستبد سرسپرده به جبهه استکبار (به رهبری آمریکا) بوده اند؟ و بدین ترتیب آیا همین انقلاب ها در ذات خود ضد آمریکایی و ضداستکباری نیستند و متقابلا نظام های مورد اعتراض، دشمنان جمهوری اسلامی نبوده اند؟ اما اگر ادعای رفورم را مطرح می کنند تا انقلابی بودن تحولات 17 ماهه را انکار کنند، پرسش این است که طبق تعاریف آکادمیک در کدام حرکت رفورمیستی شعار «الشّعب یرید اسقاط النظام» سر می دهند و برایش جان می سپارند و شهید می دهند و با نظامیان گلاویز می شوند و خودکامگان حاکم را فراری می دهند یا به محاکمه می کشانند و درخواست اعدام آنها را مطرح می کنند؟

3- می گویند این رویدادها تحت کنترل آمریکا انجام شد. این چه آمادگی و مدیریتی بود که 7 بهمن 1389 (2 هفته قبل از اسقاط مبارک) وقتی خبرنگار شبکه PBS از جوزف بایدن معاون اوباما پرسید «آیا زمان آن فرا رسیده که مبارک از قدرت کنار برود؟ و آیا شما او را دیکتاتور می دانید؟»، بایدن با خونسردی- خوابزدگی- تمام پاسخ داد «خیر! زمان آن فرا رسیده که پرزیدنت مبارک حرکت در مسیر جدید را آغاز کند. او در بسیاری از مسائل و از جمله صلح خاورمیانه هم پیمان ماست و بسیار مسئولانه عمل کرده است. خیر! ما از او به عنوان دیکتاتور یاد نمی کنیم»؟! حتی در بحبوحه انتفاضه ملت مسلمان مصر، فرانک وایزنر مشاور امنیتی اوباما برای دفاع از مبارک به قاهره رفت و همان جا علنا اعلام کرد «آمریکا مخالف کناره گیری پرزیدنت مبارک است». براساس اسناد ویکی لیکس، 2 سال قبل از این ماجرا (فوریه 2009) مارگارت اسکوبی سفیر آمریکا درباره سفر جرج میچل (فرستاده ویژه اوباما) به قاهره و ملاقات او با مبارک نوشت «مبارک نفرت غریزی از ایران دارد و می گوید ما آمادگی کامل داریم تا همراه اسرائیل علیه هر کس که با ایران همکاری می کند به ویژه حزب الله فعالیت کنیم... ما باید روابط با قاهره را توسعه دهیم چرا که مبارک و دولت مصر قابل اعتمادترین هم پیمان واشنگتن در خاورمیانه است... واشنگتن نباید برای رفورم و اصلاحات سیاسی به مصر فشار بیاورد. پرزیدنت مبارک سکولار است و سرنوشت شاه ایران را جلوی چشم خود دارد». دو سال بعد- 15 فوریه 2011- روزنامه صهیونیستی هاآرتص خاطرنشان کرد «دو فرآیند بزرگ، یکی افول اقتدار غرب و دیگری انقلاب در کشورهای عربی در جریان است. 40 سال ثبات مصنوعی در این کشورها به هم ریخته و ناگهان انتفاضه ای شبیه انتفاضه فلسطینیان در سال 1987 سربرآورده است... انتفاضه 2011 حاکمانی را به چالش گرفته که به آمریکا متکی هستند و نظم 60 سال پیش به هم خورده است... اکنون این اقتدار غرب است که در میدان التحریر قاهره به چالش کشیده می شود».

4- هیچ کس نمی تواند نسبت وثیق انقلاب اسلامی ایران با انقلاب های جدید را مورد انکار قرار دهد. زمانی که رسانه های وابسته به شبکه عنکبوت، خیز برداشته بودند تا به استناد نامه اینترنتی(!) ابراهیم یزدی به راشد الغنوشی، به تحریف حقایق انقلاب اسلامی تونس بپردازند، رهبر حزب النهضه دوبار و به فواصل چند ماهه تصریح کرد «مردم سالاری ایران الگوی کشورهای منطقه است» و «شعار نه غزه نه لبنان در ایران، خدمت به اسرائیل بود». در این میان تناقض اپوزیسیون جمهوری اسلامی در نوع خود جالب توجه است. آنها هم شعار نه غزه نه لبنان سر می دهند، هم مدعی دفاع از این انقلاب ها می شوند و سرانجام با ذوق زدگی و تحریف گری می گویند این انقلاب ها به جایی نرسیده و آمریکا بر اوضاع مسلط است! آنها کدام طرفی هستند؟ با جبهه ملت ها و مردم سالاری یا استبداد و استعمار؟!

5- انقلاب در ذات خود یک «خط» و «روند» است، نه «نقطه» و «حادثه». آغازی دارد و روندی و فرجامی. آغاز هر انقلاب به معنای اتمام و کمال آن نیست. انقلاب اگرچه شروع انفجاری و آمیخته به طغیان دارد اما تدریجی و زمانبر است. انقلاب ها و انقلابیون در طول مسیر و در چالش با موانع ساخته می شوند و به تعمیق و تکامل می رسند. از این نظر، نه تحولات تونس و مصر و لیبی و بحرین و یمن و عربستان به یک اندازه مشترک پیش رفته اند و نه هر یک از این انقلاب ها به پایان رسیده است. با این حال ارزیابی واقعی از این انقلاب ها آن نیست که چون هنوز با مطلوب و مدل آرمانی فاصله دارند، پس می توان اصل وقوع و تداوم انقلاب را انکار کرد یا نگاه صفر و یکی داشت. فاصله هست اما اصل انقلاب رخ داده و حرکت رو به جلو نیز در جریان است. نشان به آن نشان که نه در مصر، ژنرال ها با همه ترفندها و فشارها توانستند از برگزاری انتخابات و حاکم شدن اسلامگرایان بر دولت و پارلمان جلوگیری کنند و نه شدت سرکوب ها در بحرین، انتفاضه اسلامی را خاموش کرد بلکه حتی شراره های انقلاب در بحرین به ظاهر کوچک اکنون به جان خود عربستان که قرار است نقش ژاندارمی آمریکا در قبال حوادث بحرین و یمن و مصر و سوریه را ایفا کند و آتش نشان باشد، افتاده است.

انقلاب ها و انقلابیون به تجربه انقلاب کبیر اسلامی ما در فراز و نشیب مسیر ساخته می شوند. آنها به تدریج تجربه می آموزند، به غربال درمی آیند، چکش می خورند و ساخته می شوند. بازرگان و ابراهیم یزدی و بنی صدر و مسعود رجوی و دیگرانی بعد از آنها را خود انقلاب و مردم انقلابی ما غربال کردند. عیار آنها و خیلی های دیگر در کوره همین انقلاب معلوم شد. در فراز و نشیب انواع اتفاقات پس از انقلاب- و در عین خوش بینی برخی گروه ها به آمریکا- بود که عمق خباثت شیطان بزرگ و اینکه هیچ معامله ای با او جز مقاومت نمی توان کرد، پدیدار شد. انقلاب ها کانون رویش ها و ریزش هاست و البته در ذات «انقلاب اسلامی» ریزش ها اصلا قابل مقایسه با رویش ها و ثمر دادن ها نیست. ما به تجربه آموخته ایم که انقلاب خم رنگرزی یا چسب یک دو سه نیست. مطمئن هستیم تاریخ در هیچ یک از این کشورها دستخوش انقلاب اسلامی به پیش از 17 دسامبر 2010 بازنخواهد گشت و آمریکا پس از ضربه بزرگی که به گیجگاهش خورده سرپا نخواهد شد. در عین حال مسیر هیچ انقلابی در برابر استکبار و استبداد، اتوبان نیست. نه تنها سنگلاخ است، سنگ اندازی و فشار و تهدید و تطمیع هم هست. ما تجارب بزرگ و پرقیمتی در این مسیر داریم که می توان آنها را در اختیار دیگر ملت ها قرار داد. این مسئولیت ماست. و البته ملت ها در مسیر رشد، تجربه می اندوزند. اتفاقا بررسی تطبیقی این انقلاب ها و انقلاب 1979 ایران است که ویژگی ها و نقاط منحصر به فرد انقلاب کبیر اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) را «نقش برجسته» می کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد