«پشت صحنه جنگ غزه» عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید:
تحولات کنونی نوار غزه از پیچیدگیهایی برخوردار است. بمباران این منطقه تازگی ندارد ولی تداخل اقدامات نظامی با سفرهای دیپلماتهای عربی- غربی به غزه و سرزمینهای اشغالی تازگی دارد و این میتواند تحلیل متفاوتی را سبب شود.
امیر قطر که ارتباط افشا شدهای با رژیم صهیونیستی دارد در روز دوم آبان ماه 91 تحت عنوان بازسازی غزه به این قطعه محاصره شده سفر میکند و این در حالی است که بخش عمده خرابیهایی که او برای بازسازی آن به غزه رفته در سال 1389 با پولهای اهدایی خود او به رژیم صهیونیستی به وجود آمده است. چند روز پس از سفر شیخ حمد به غزه حملات نسبتاً سنگین هوایی رژیم صهیونیستی به این منطقه آغاز میشود و کمی بعد اعلام میشود که با میانجی گری مصر، تل آویو آتش بس را پذیرفته است اما درست چند روز بعد دوباره حملات به این منطقه از سر گرفته میشود و در نهایت اسرائیلیها از شش روز پیش سنگین ترین حملات خود طی 3 سال اخیر را متوجه این منطقه میکنند که تاکنون ادامه دارد. در اثنای این حملات دولت مصر نخست وزیر خود را راهی غزه میکند، او در غزه اعلام میکند که ساکنان غزه تنها نیستند و مصر در کنار آنان قرار دارد.
با حضور سه ساعته «هشام قندیل» حملات کمی تعدیل میشود ولی به محض خروج او از گذرگاه رفح بار دیگر حملات شدت پیدا میکند و گذرگاه رفح هم علیرغم درخواست اکید نخست وزیر فلسطین- اسماعیل هنیه- و قولهای مکرر دولت مصر دوباره بسته میشود.
در خلال درگیریهای شش روز اخیر اتحادیه عرب و کشورهای وابستهای نظیر قطر شروع به رجزخوانی میکنند و علیرغم آنکه شدت حملات کنونی اسرائیل به غزه در مقایسه با حملات آن در جریان جنگ 22 روزه بسیار کمتر است، خود را مدافع جدی و عملی فلسطینیها معرفی کرده و حتی وزیر امور خارجه قطر در یک ادبیات سوپرانقلابی میگوید «تشکیل جلسه اتحادیه عرب در حالیکه از عمل در آن خبری نیست چه فایدهای دارد»! با این وصف میتوان گفت میان حملات کنترل شده رژیم صهیونیستی و عجز و لابه بعضی از مقامات عربی رابطه معناداری وجود دارد.
در واقع در این مقوله مسئله اصلی داعیه مقاومت فلسطین است که تقسیم فلسطین به دو بخش 1948 و 1967 را نمیپذیرد و کماکان بر آزادی کل سرزمین فلسطین تأکید میکند.
رسانهها چند روز قبل از تماس تلفنی اوباما با نتانیاهو خبر دادند. این تماس در اثنای جنگ اخیر علیه غزه برقرار شده و در آن اوباما از ادامه این جنگ ابراز نگرانی کرده و آن را به نفع حماس و ایران ارزیابی کرده است. موضع رسمی کاخ سفید البته حمایت از رژیم صهیونیستی بود کما اینکه موضع خانم اشتون به نمایندگی از اتحادیه اروپا هم حمایت از اسرائیل بود ولی با این وجود هیچکس تردید ندارد که قرار نیست جنگ بزرگی شبیه جنگ 22 روزه روی دهد. آمریکا و اروپا از حملات اسرائیل حمایت میکنند تا آن اتفاقی که اوباما آن را «اولویت اول خود درخاورمیانه» میخواند زمینه تحقق پیدا کند.
باراک اوباما در حین تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری خود- در دور دوم- گفت «فلسطین اولین و مهمترین پرونده خاورمیانه است و بدون حل پرونده فلسطین حل سایر پروندهها در خاورمیانه امکان پذیر نیست، چرا که این پرونده روی همه آنها اثر میگذارد.» همین مضمون را در مقاله گری سیک و مقاله برژینسکی و نیز مقاله کیسینجر که طی دو سه روز گذشته در روزنامههای آمریکایی به چاپ رسیدند، مشاهده میکنیم با این وصف میتوان حدس زد که طی ماههای آینده مقامات کاخ سفید تمرکز ویژهای روی این پرونده خواهند داشت. در این پرونده آنان میخواهند موقعیت اسرائیل را از طریق پایان دادن به هرگونه حرف و حدیث درباره مالکیت رژیم صهیونیستی بر سرزمینهای 1948 که 78 درصد خاک و نزدیک به 100درصد آب فلسطین را شامل میشود، خاتمه دهند. در این میان اوباما مدعی است که اردوغان و مرسی رؤسای دولت ترکیه و مصر با او همراهند و به این طرح- که همان طرح 2007 آناپولیس است- کمک میکنند. مقامات این دو کشور از رد یا تأیید این خبر خودداری کردهاند ولی هیچ بعید نیست که چنین توافقی میان آنان صورت پذیرفته باشد و البته اگر هم این دو پذیرفته باشند به معنای آن نیست که چنین طرحی با توافق رؤسای ترکیه و مصر امکان اجرایی پیدا میکند کما اینکه تاکنون هم مشکل اصلی توقف قطار سازش موضع مقامات این کشورها بوده است.
آمریکاییها در این صحنه ظرفیتهای منطقهای و بین المللی را پای کار آوردهاند و اسرائیل را هم متقاعد کردهاند که به یک عملیات محدود برای تحقق توافق با حماس دست بزند. آنان بخوبی میدانند که آنکه فعلاً در مجموعههای فلسطینی- اعم از ساکنان غزه و کرانه و قدس و اردوگاهها- میتواند بعنوان طرف فلسطینی حرف بزند، محمود عباس و تشکیلات خودگردان نیست بلکه این حماس و جهاد اسلامی است تا اینجای مطلب را آمریکاییها درست فهمیدهاند ولی در اینکه حماس و جهاد قادرند گره کور آمریکا و اسرائیل را باز کنند دچار اشتباه میباشند چرا که اگر امروز حماس و جهاد صاحب آبرویی نزد فلسطینیها هستند بواسطه «نه» ای است که به طرحهای خیانتکارانه دادهاند و اگر آنان نیز به ورطه سازش بیفتند به همان سرنوشت فتح و ساف گرفتار شده و کسان دیگری از میان فلسطینیها به میدان آمده و پرچم را بر دوش میکشند.
براساس آنچه که اخباری از آن به بیرون درز کرده است امیر قطر در سفر دوم آبان ماه خود به غزه حامل این طرح بوده که طرف آمریکایی-عربی شکل گیری دولت حماس در کل سرزمینهای اشغالی 1967- یعنی همان 22 درصد- را تضمین میکند و به مرور دولت فلسطینی در این بخش از سرزمین را به رسمیت میشناسد و مرزها و گذرگاههای دریایی و زمینی را باز میکند و تعهدات مالی اسرائیل- مندرج در ذیل توافقنامههای اسلو و مادرید- شامل حقوق و سهم گمرکات را میپذیرد. در مقابل آن حماس باید حاکمیت رژیم صهیونیستی بر سرزمینهای 1948 به ضمیمه فیصله دادن به بحث حق بازگشت حدود 5 میلیون آواره ساکن در اردوگاهها را بپذیرد. علاوه بر آن در حوزه امنیتی و نظامی به مفاد و مقتضای پیمان مادرید و اسلو - یعنی قناعت به داشتن پلیس و کنار گذاشتن ارتش و گروههای مقاومت در فلسطین- عمل نماید. در واقع در این طرح تنها یک اتفاق جدید افتاد، و آن به رسمیت شناختن نقش حماس به عنوان نماینده حقیقی ملت فلسطین و طرف اصلی مذاکره پیرامون فلسطین است. البته حماسی که استحاله را بپذیرد! بقیه مسایل این طرح تازگی ندارد و تأکید بر فیصله دادن به موضوع حساس حق بازگشت آوارگان نشان میدهد که این طرح حتی از طرح آناپولیس هم برای فلسطینیها خفت بارتر است.
آغاز جنگ که با ترور «جعبری» فرمانده گردانهای الاقصی شروع و با زدن مقر هنیه و محمود الزهار ادامه یافت، نشان داد که حماس و جهاد تن به این ذلت نداده و بر مواضع خود مبنی بر این که رژیم اسرائیل را در هیچ بخش از فلسطین به رسمیت نمیشناسند، تاکید کردهاند. باز و بسته شدن گذرگاه رفح هم نشان میدهد که یک هماهنگی ضمنی میان تل آویو و قاهره برای واداشتن حماس به پذیرش روند سیاسی و جایگزین کردن آن با روند امنیتی نظامی صورت گرفته است. سفر «هشام قندیل» نخست وزیر مصر به غزه و پس از آن بسته شدن دوباره گذرگاه رفح نشان داد که هنیه زیر بمباران هم حاضر به پذیرش طرح یاد شده نگردیده است. سفر محرمانه یک مقام امنیتی اسرائیل به قاهره که دیروز افشا شد و طرح این مسئله که اسرائیل خواستههای حماس مبنی بر آتش بس، توقف حمله به رهبران حماس و باز بودن گذرگاهها را پذیرفته است در واقع برجسته نمایی مواردی است که مسئله اصلی حماس و فلسطینیها نیست و نشان میدهد که هیاهوی سیاسی ضمیمه عملیات نظامی شده تا حماس کار را در حوزه عربی- اسرائیلی تمام شده تلقی نماید.