فضل الله یاری در مقاله ای برای روزنامه ابتکار این طور نوشت:عجالتاً کار تحلیل گران، مفسران و روزنامه نگاران در فضای سیاسی کنونی کشور به دلایل زیر، نوشتن از اصولگرایان است:آنان به جهت اینکه قوای اصلی کشور را در اختیار دارند،رسانه دارند و حتی فراگیرترین رسانه کشور را در خدمت میگیرند، احزاب و گروههایشان به فعالت مشغولند، مفسران و تحلیل گران وابسته به آنان دست بازتری برای تحلیل دارند.
صفحه رسانهها پر از اظهار نظر، تحلیل وتفسیر، مصاحبه و اخبار و گزارشهای مربوط به فعالیت این جناح سیاسی کشور است. آنان روزگاری نه چندان دور یک رقیب قدرتمند در کنار خود داشتند که هر از چند گاهی با آنان دست و پنجه نرم میکرد و بر زمین شان میزد و زمانی نیز در خاک شان مینشست.
این اردوگاه بزرگ بر سر خود تابلوی «اصولگرایی» را کوبیده است تا بگوید که ویژگی اصلی اش ایستادگی بر سر «اصول» است. اصولی که خود اسلام، انقلاب، نظام، امام و رهبری بر میشمارند و معتقدند که تنها و تنها مختص آنان است.
آنان معتقدند که جهان را از دریچه این اصول میبینند و هر کس نظرگاهی غیر از این انتخاب کند،لیبرال است،غرب زده است،فریب خورده است و گاه نیز خیانت کار است. آنان سند این اصول را به اسم خود زده اند و همه فعالیتهای خود را درراستای این اصول میدانند و هیچ هراسی ندارند که جامعه شکست هایشان را هم به پای این اصول بنویسد.
بخشی ازاین جناح سیاسی کشور اگر روزی تلاش میکرد که خود را به این اصول نزدیک کند و فعالیت هایش را منطبق با آنان کند،اینک و در دهه چهارم پس از انقلاب به یک نکته مهم میرسید،آن اینکه در روندی معکوس همه اصول را در رفتار خود خلاصه کند. اسلام و انقلاب و نظام وامام همان است که آنان روایت میکنند. قبای خود را بر تن این اصول میکنند و هر جا که میبینند قبایشان کمی تنگ است یا کوتاه، بهتر آن میبینند که از سر و ته اصول بزنند تا در قبای تنگ آنان جای بگیرد.
اسلام آنان گویی از پشوانه 1400 ساله خالی است و تنها جوانی سی و چند ساله است.در این اسلام رحمت محمد(ص)همان است که آنان میکنند و عدالت علی (ع) همان است که آنان میپسندند.در انقلابی که بخشی از این جناح نشان میدهد گویی نه ابراز عقیده آزاد بود و نه مخالف محترم. در حلقه ای که از اطرافیان بنیانگذار نظام توصیف میکنند، نزدیک ترین یاران وحتی خانواده اش نیز جای ندارند.بقیه اصولی که بر آن پای میفشارند نیز به همین ترتیب است. همان است که خود میگویند.
این جناح بزرگ سیاسی اما در چند سال گذشته خروجیهای متعددی داشته است. محصولاتی که گویی هر کدام از کارخانه ای در گوشه ای از جهان سیاست بیرون آمده اند. این تنوع آن قدر زیاد است که تصویرمجازی آن را به این شکل دید که از نوار نقاله محصولات کارخانه ای هم یخچال بیرون میآید و هم بخاری و تلفن همراه و رایانه، هم بستههای لوازم آرایشی و بهداشتی خارج میشود و هم محصولات غذایی. بنگرید به دست پروردهای چند سال اخیر اردوگاه اصولگرایی. تنوع در همین اندازه است. در این اردوگاه هم حجه الاسلام صدیقی حضور دارد و هم اسفندیار رحیم مشایی(اگرچه چندی است که حکم به اخراجش داده باشند) هم سید احمد خاتمی خود را اصولگرا میداند و هم علی مطهری.
اصلا به اتفاقات همین چند روز اخیر استناد شود، بهتر است. در این اردوگاه همزمان هم حبیب الله عسگراولادی مخالفان را به برادری دعوت میکند و آنان را درون نظام میخواند و هم حمید رسایی برایشان تقاضای اعدام میکند و هم محمدرضا باهنر از آنان میخواهد همین که از حقوق شهروندی کشور برخوردار شوند، سپاسگزار باشند.درهمین اردوگاه آیت الله علم الهدی امام جمعه مشهد حضور دارد که روزی شدیدترین تعابیر را درباره مخالفان چندسال اخیر به کار برده بود و به ناگهان آنان را از اتهام «فتنه» تبرئه میکند...
رئیس جمهور برآمده از این اردوگاه هم خودش و هم برداشتی که از وی میشد این روزها چقدر متفاوت است! روزی معجزه هزاره سوم خوانده میشد که روح تازه ای در کالبد انقلاب و نظام دمیده است و این روزها تهدیدی برای آن.
از این نمونهها فراوان دیده میشود، اما آن چه که ناظران را متحیر میکند این پرسش هاست که این چه اصولی است که پافشاری برآنان این همه نتیجه متفاوت به همراه دارد؟ آیا اصول یاد شده آن قدر ثابت نیستند که هرکسی میتواند از ظن خود یارشان شود؟ آیا برخی از آنان لازم وبرخی غیر لازم به نظر میرسند؟ آیا اصول ادعایی این جناح مشمول مرور زمان هم میشوند، که در یک بازه زمانی چندساله نتایج متفاوتی را به بار میآورند؟
*****
به نظر میرسد که در جناح اصولگرا، میان ادعاها از یک طرف و عملکرد ونتایج به دست آمده از طرف دیگر، تناسبی با آن تابلوی بزرگ سردر اردوگاهشان دیده نمیشود. آنان باید عملکردشان را با آن هماهنگ کنند و یا این که فعلا آن تابلو را پایین بیاورند و عنوانی بر آن بنویسند که بیان کننده وضعیت کنونی شان باشد.