سالها پیش، دو برادر با هم در مزرعهای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی میکردند. روزی آنان به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جروبحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنان زیاد شد و قهر کردند.
ادامه مطلب ...یادگاران ماندگار از دوران ماندگار برای نسل ماندگار
zamman/abbasi
ادامه مطلب ...محمود عباسی / زمان
بخشی از صحبت محسن رضایی در همایش تجلیل از افتخارات دفاع مقدس » پنجشنبه شب :
آنها بچه های مردم بودند و یال و کوپال نظامی هم نداشتند و در گمنامی بسر می بردند . اما آنها سرنوشت جنگ را تغییر دادند .
توجه آقای رضایی را به چند نکته جلب میکنم:
1- تمامی ملت از کارگر و فرهنگی و بازاری و محصل و دانشجو ونظامی و روحانی و.. تحت رهبری و فرماندهی حضرت امام در هشت سال دفاع مقدس حضور داشتند.
2- این برای بار چندم است که شما در سخنرانیها ایثار گران و جان برکفان دفاع مقدس را خط کشی کرده و به نوعی سهم تعیین میکنید
3- هرکس در حد ظرفیت و توان وشرایطی که داشت به ندای حضرت امام راحل لبیک گفت آن پیرزن روستایی با چند عدد تخم مرغ و آن بسیجی نوجوان با کلاشینگف و آن روحانی با حدید و کتاب و آن فرمانده با دانش و خلاقیت طراحی و ...از روستا وشهر در یک خط قرار گرفتند و حماسه های بزرگ خلق نمودند و مهمتر از همه رهبری امام و نصرت الهی بر فضا حاکم بود.
4- حتی خط کشی شهدا هم کار صحیح نیست شهدای عالیقدر از روستا های دور افتاده و شهدای والا مقام از شهرها ، شهدای سپاه شهدای جهادگران شهدای روحانی شهدای ارتش شهدای دانشجو ومحصل همه وهمه برای خدا و در راه خدا قدم برداشتند رتبه و جایگاه جنتی این بزرگواران را بسپار به صاحب حق .
5- مگر در یک خط ودر مقابل بعثی ها تیر وترکش که فضا را در مینوردید به لباس و صورت و.. توجه میکرد و رزمندگان را برای رساندن به شهادت انتخاب میکرد؟! در حالیکه همه برای وظیفه وتکلیف حضور ارزشی داشتند. آمار شهدا از اقشار مختلف ترکیب مقدس حضور حماسی ملت از هر کسوت را نشان میدهد
6-هر لحظه خواستی از این حرفها بزنی یک لحظه شهید صیاد شیرازی و شیرازیها را ایثار شجاعت، انصاف، صبر، دانش، تعهد به ولایت و نحوه شهادت و بوسه لسان مبارک رهبری را ...، در ذهن مبارکتان تجسم کنید
7- بگذار ارزش شهدای عالیقدر و قداست این شهدا با رنگ سیاسی و تبلیغاتی در هم آمیخته نشود
8- زحمات شما در طول دفاع مقدس بر کسی پوشیده نیست انشاا.. خود حافظ این ارزشها باشید
نامهای از امیرالمؤمنین علی (ع) به همه عالمان دینییکی از سنتهای زیبا و سودمند که در گذشته بیشتر مورد توجه بود، سنت توحید و رهنمودهای چارهساز به صورت مکاتبه و نامه است که بزرگان، برای رهجویان در موقع نیاز و یا به درخواست آنان، بیان میکردهاند. این نوشتههای مهم نقش ماندگاری برای مخاطب و آیندگان در پیمودن راه سعادت دارد.
یکی از همین نامهها، رهنمودهای حکیمانه و حیاتبخش امیرالمؤمنین(ع)است که برای یار باوفای خویش حارث همدانی نوشته و نکات بسیار مهم و حساس را با بیان شیوا تذکر دادهاند که میتواند رهتوشه همهی مسلمانان در همه عمر و به ویژه دستمایهی عالمان دینی جهت هدایت معنوی مردم باشد، اینک به متن کلام نورانی آن حضرت توجه میکنیم:
1. به ریسمان قرآن چنگ بزن و از او خیرخواهی نما، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام شمار.
2. به آنچه از حق در گذشته بود، تصدیق کن.
3. از حوادث گذشته دنیا برای باقیماندهی آن پند گیر که پارهی آن شبیه پارهی دیگر است و پایان آن به آغازش میپیوندد و همهی آن فانی و جداشدنی است.
ماهی مون هی می خواست یه چیزی بهم بگه . تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین پرید خسته شد وخوابیـــد . دیدم بهترین موقع است تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده و خودشو زده به خواب... .
زمین از فاصله ۶٫۵ میلیون کیلومتری و از دید «ویجر ۱»
کارل ساگان فضانورد آمریکایی کتابی با همین عنوان نوشته است. در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
دوباره به این نقطه نگاه کنید. همین جاست. خانه اینجاست. ما اینجاییم. تمام کسانی که دوستشان دارید٬ تمام کسانی که می شناسید٬ تمام کسانی که تابحال چیزی در موردشان شنیده اید٬ تمام کسانی که وجود داشته اند٬ زندگی شان را در اینجا سپری کرده اند.
برآیند تمام خوشی ها و رنج های ما در همین نقطه جمع شده است. هزاران مذهب٬ ایدئولوژی و دکترین اقتصادی که آفرینندگانشان از صحت آنها کاملا مطمئن بوده اند٬ تمامی شکارچیان و صیادان٬ تمامی قهرمانان و
بزدلان٬ تمامی آفرینندگان و ویران کنندگان تمدن٬ تمامی پادشاهان و رعایا٬ تمامی زوج های جوان عاشق٬ تمامی پدران و مادران٬ کودکان امیدوار٬
مخترعان و مکتشفان٬ تمامی معلمان اخلاق٬ تمامی سیاستمداران فاسد٬ تمامی «ابرستاره ها»٬ تمامی رهبران کبیر٬ تمامی قدیسان و گناهکاران در تاریخِ گونه ما٬ آنجا زیسته اند٬ در این ذره غبار که در فضای بیکران در مقابل اشعه خورشید شناور است.زمین ذره ای خرد در مقابل عظمت جهان است. به رودهای خون که توسط امپراطوران و ژنرال ها بر زمین جاری شده٬ البته با عظمت و فاتحانه٬ بیاندیشید.
این خونریزان٬ اربابان لحظاتی از قسمت کوچکی از این نقطه بوده اند. به بی رحمی های بی پایانی که ساکنان گوشه ای از این نقطه٬ توسط ساکنان گوشه دیگر (که از این فاصله نمیتوان آنها را از هم بازشناخت) متحمل شده اند بیاندیشید٬ چقدر اینان به کشتن یکریگر مشتاقند٬ چقدر با حرارت از یکدیگر متنفرند. تمامی شکوه و جلال ما٬ تمامی حس خود مهم بینی بی پایان ما٬ توهم اینکه ما دارای موقعیتی ممتاز در پهنه گیتی هستیم٬ به واسطه این عکس به چالش کشیده می شود. سیاره ما لکه ای گم شده در تاریکی کهکشانهاست.
در این تیرگی و عظمت بی پایان٬ هیچ نشانه ای از اینکه کمکی از جایی میرسد تا ما را از شر خودمان در امان نگاه دارد٬ دیده نمی شود.زمین تنها جای شناخته شده است که قابلیت زیست دارد. هیچ جایی نیست٬ حداقل در آینده نزدیک که گونه بشر بتواند به آنجا مهاجرت کند. مشاهدات٬ بله٬ استقرار٬ هنوز نه. خوشتان بیاید یا نه٬ زمین تنها جایی است که می توانیم روی پای مان بایستیم.گفته شده که فضانوردی تجربه ای است شخصیت ساز که فرد را فروتن می سازد. شاید هیچ تصویری بهتر از این٬ غرور ابلهانه و نابخردانه نوع بشر را در دنیای کوچکش به نمایش نگذارد.
برای من٬ این تصویر تاکیدی است بر مسئولیت ما در جهت برخورد مهربانانه تر ما با یکدیگر٬ و سعی در گرامی داشتن و حفظ کردن این نقطه آبی کمرنگ٬ تنها خانه ای که تاکنون شناخته ایم.
.. پس بگذارید سرسپردگی به خداوند لباس درونتان باشد نه نمایش بیرون...در پنهان ترین لایه های روحتان باشد، نه آواز آشکار لبهایتان.... بگذارید سرسپردگی به خداوند در میان استخوان دنده هایتان باشد...
یه بنده خدایی تعریف میکرد:
وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند.به نظر می رسید وضع مالی خوبی نداشته باشند . شش بچه مودب که همگی زیر دوازده سال داشتند ولباس هایی کهنه در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد. دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان زیادی در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند.
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: چند عدد بلیط می خواهید؟پدر خانواده جواب داد: لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان. متصدی باجه، قیمت بلیط ها را اعلام کرد .
پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی از فروشنده بلیط پرسید: ببخشید، گفتید چه قدر؟!
جواب سلام را با علیک بده ،
جواب کینه را با گذشت،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب ترس را با جرأت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب زشتی را به زیبایی،
جواب توهم را به روشنی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب همدلی را با رازداری،
جواب پشتکار را با تشویق،
جواب اعتماد را بی ریا،
جواب بی تفاوت را با التفات،
جواب یکرنگی را با اطمینان،
جواب مسئولیت را با وجدان،
جواب حسادت را با اغماض،
جواب خواهش را بی غرور،
جواب دورنگی را با خلوص،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دلمرده را با امید،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،
و جواب عشق چیست جز عشق؟
zamaan
abbasi